عشق کوچولوی ما

سلام خوشگل من..اول از همه بگم که امروز 11 هفته و 5 روزته فدات بشممممممممم...هورراااااااااا نی نی جونم داره بزرگ میشه هر روززززززززززززز بعدم اینکه 25 فروردین رفتم پیش خانوم دکتر و یه سونوی چند ثانیه ای کرد و خیلیییییییی کوتاه دیدمت باز عزیز دلمممممممم...قرررررررربونه اون قلب کوچولوت برم من اخه که تند تند میزدددددددد دیدن نواز قلبت رو مانیتور که به نظرم خیلی تندتر و ملموستر از بار اول میومد از خود بیخودم کرددددددد...نی نی ناز مامان بابا بزرگ تر شده بود و قشگ میشد بدن خوشگلشو دید. همچین واسه خودت لم داده بودی ملوسکم که میخواستم درسته قورتتتتتتتت بدماااااااااااااااااا..   برای 6 اردیبهشت هم باید بریم غربالگری اول که شامل سونوی nt...

ای بهتر از همه کلمات، ای خواستنی تر از عشق، دوست دارم خورشید را تقدیمت کنم و ستاره ها را بالای سرت بچینم و دستهای پر مهرت را در دستهایم بفشارم و در نگاه خسته و زیبایت گم شوم و بگویم دوستت دارم مادر عزیزم...   امروز 31 فروردین 93 اولییییییییییین روز مادر برای منه عزیز دلممممممم...به لطف حضور تو عشق جدیدم امسال یه حس و حال دیگه ای دارمممممم و برای اولین باررررررر به عنوان مامان کوچولو بهم تبریک گفت بابایی...قربونت برم که این افتخار بزرگ مادر شدن رو مدیون تو هستم زندگی من..   خدای خوبم شکرتتتتتتتتتتت هزاران هزار بار شکررررررررررررر. همین که احساس مادر بودن رو دارم تجربه میکنم باید روزی هزار بار شکر کنم. از ته دلم آرزو می...

سلام مامانییییییییییییییییییی امروز تصمیم گرفتم یه وبلاگ برات درست کنم تا دلنوشته هامو واسه تو عشق کولوچوم بنویسم...قربونت برم که امروز 6 هفته و 6 روزته خوشگلم...   ...

شنبه رفتیم دکتر و برای اولین بار کنجد کوچولومو تو سونو دیدممممممم...یه نقطه بود یه نقطه که شد همه زندگیم یه نقطه که دگرگونم کرد....قربونش برم که قشنگترین تصویری بود که تو عمرم دیده بودم....عاشقتممممممم کنجد مامانننننننننننننننن   اولین بار تو 4 هفته و 4روز دیدمت یه نقطه خوشگللللللللللللل  ...

امسال اولین عیدی بود که حس دیگه ای داشتم اولین عیدی بود که 3تایی جشن گرفتیم و یه عشق کوچولو تو زندگی عشقولانمون اومده بود....خیلی حس خاصی بود لحظه تحویل سال...دست منو بابایی رو شکمم بود تا تورو در آغوش بگیریم و سال رو تحویل کنیم... امسال به خاطر حضور تو عزیز خوشگلم مسافرت نرفتیم به خصوص که مامانی حالش خیلی خوب نیست و حالت تهوع زیاد داره...به امید خدا سال بعد 3تایی میریم مسافرت قربونت برمممممممم.... امروز 9 هفته و 5 روزته نازنینم و برای اولین بار تو سال جدید با مامانی اومدی سرکار...از خدا میخوام که همیشه حافظت باشه و حواسش خیلی به ما باشه تا این دورانو به خوبی باهم سپری کنیم و تو عزیز دلم بیای بغلمون..   دوست داریمممممممممم...

  سلاااااااااااام به عشق کوچولوی خودممممم که امروز 10 هفته و 4روزش شده هووووووووورررررراااااااااااا...  مامانی این روزا حالم خیلی بده و متاسفانه خیلی حالت تهوع دارم..کاش زوده زوده زود این حالتام تموم بشه و خوشگل مامانم بزرگتر بشه و با تکون خوردناش از خود بیخودم کنه ...

سلام عزیز دل مامانیییییییییی...خوشگل مامان امروز وارد هفته 11 شد هورااااااااااااااااااا   دیگه داری بزرگ میشیا عزیزکممممممم...فدای اون دست و پای کوچولوت بشم که شکل گرفته..فدای اون چشم خوشگلت اون بینی کوچولوت اون لبای کوچیک و نازتتتتتتتتت....بخورمت من اخه مامانی...   این اولین کیک نی نی نازمون هستش که واسه سورپرایز کردن مامان بابای بابایی گرفته بودیم...یکی دیگه هم واسه مامان بابای خودم که به همین شکل غافلگیرشون کردیمممممممم نمیدونید چقدر از اومدنت خوشحال شدن و اشک شادی ریختنننننن...همه بیصبرانه منتظرتن نی نی دوست داشتنی من...   ...

سلاااااااااااام خوشگل مامانننننننننننن....قربونت برم که دیگه داری 10 هفته رو تموم میکنی عزیزم...الان این شکلی هستی یعنی قشنگم؟؟     امروز دومین روزیه که با مامانی میای سرکار...دیروز حالم خیلی بد بود ولی امروز خدارو شکر بهترم جوجوی نازنازم...دل منو بابایی پر میکشه واسه دیدن روی ماهت و شنیدن صدای قلب کوچولوت عزیزکم...نمیدونم الان داری چی کار میکنی ولی امیدوارم خوب خوب خوب باشی...   عاشقتممممممممممممممم بهونه زندگییییییییییییییی ...

عزیز دل مامان فدات بشم مننننننننن...26 اسفند دکتر نوبت داده بود واسه ضربان قلبت....6 هفته و 6 روزت بود که دوباره تو سونو دیدمت بزرگتر شده بودی خوشگلممممممممم و قلب کوچولوت تو مانیتور ضربان داشت و من غرق در شادی نظاره گر نوار قلبت بودمممممممم دلم نمیخواست تموم بشه لحظه دیدنتتتتتتتت عزیزکمممممممم....ایشالا قلب دوست داشتنیت 120 سااااااااال بزنه نی نی نازم...   بابایی هنوز تورو ندیده و خیلیییییییی بی تابه واسه دیدنت این دفعه اونم میاد داخل واسه دیدنت....قربونت برم که لحظه شماری میکنیم واسه شنیدن صدای قلب کوچیکت...

سلام نی نی خوشگلمممممممممم خوبی مامانی؟ امروز میخوام برات از روزی بگم که فهمیدم اومدی تو دلم عزیزمممممم دو سه روزی بود که دردای خیلی شدیدی داشتم...صبح جمعه 92/12/9 ساعت 9 صبح بابایی رو بیدار کردم که بره بی بی چک بگیره...با خواب آلودگی و ترس و دلهره بی بی چک رو گذاشتم و همون ثانیه اول دو خط شددددددددد....دست و پاهام میلرزید و زود اومدم بیرون با گریه و شادی به بابایی گفتم + شدددددددددددددددددددد بابایی هم از خوشحالی منو بغل کرد و با اشکای من اشک ریخت....زود آماده شدیم و رفتیم واسه آزمایش که چون جمعه بود با هزار مصیبت یه بیمارستان پیدا کردیم که قرار شد 2 ساعته جواب آز رو بده...بابایی منو گذاشت خونه و خودش رفت که جواب رو بگیره دل تو دلم نبود...